نوشته شده در تاریخ 87/2/8 ساعت 9:41 ص توسط
رویا
کی می آیی؟
امشب هوای چشم من بارانیست.
دلم را میخواهم در هوای بارانی پیش تو جا بگذارم
زیر همان درخت که پیغمبران شنیدند
روی بافه ای از شبنم و اشک
ای نور
چگونه میتوان روبروی تو ایستاد، بی آنکه سایه ای سنگینمان کند؟
بیا و مرا
با عشقی ابدی هم آشیان کن…